صفحه ها
دسته
وبلاگ دوستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 12392
تعداد نوشته ها : 7
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب

نام: سید مهدی

نام خانوادگی:حسینی کاشانی نژاد فرد

نام پدر:سید حسین

سال تولد: 1347

محل تولد:تهران

محل شهادت:فکه

تاریخ شهادت:13/اردیبهشت/1365

نام عملیات:تک ایضاعی

محل تدفین:بهشت زهرا (س) قطعه 53

توضیحات:

دسته ها :
جمعه دهم 10 1389 18:31
 صد وصیت نامه
رهبر فرزانه انقلاب، بارها در بیاناتشان به این نکته اشاره داشته اند که «وصیت نامه شهدا را بخوانید...» این توصیه در کلام گهربار حضرت امام خمینی(ره) نیز دیده می شود. در این مجال فرصتی دست داده تا با هم مروری داشته باشیم بر گزیده ای از صد وصیت نامه...


وصیت نامه شهید محمود احمدی
دست ازاین ماه تابان [امام خمینی] برندارید که روزنه ی امید مستضعفان جهان و ایران است. پیرو خط امام که همان خط حزب الله است باشید.

وصیت نامه شهید غلامحسین ارباب رشید
"با مردم برخورد اسلامی داشته باشید، در راه اسلام و قرآن قدم بردارید و مواظب باشید که شیطان باعث دوری شما از خدا نگردد."

وصیت نامه شهید حسین برهانی
- ای ملت بدانید امروز مسئولیتتان بزرگ و بارتان سنگین است و باید رسالتتان را که پاسداری از خون شهیدان است انجام دهید و تنها با اطاعت ازروحانیت متعهد و مسئول که در راس آن ولایت فقیه می باشد و امروز سمبل آن امام بزرگوار امت قادرید این راه را ادامه دهید.
- خواهرانم! در تربیت فرزندانتان بکوشید و حجاب را رعایت کنید، زهراگونه زندگی کنید.....
- سفارشم این است، مردم! به یاد خدا و روز جزا باشید پیرو ائمه اطهار باشید، که .....
- مردم! امام زمان (عج) را فراموش نکنید. مردم! دنباله رو روحانیت باشید که چراغ راه هدایتند.....
از امام اطاعت کنید که عصاره اسلام است، او را تنها نگذارید که نماینده حجه بن الحسن (ع) است.
10/5/1362

وصیت نامه شهید ناصر بختیاری
...من خودم را لایق نمیدانم که در جواب ندای هل من ناصر ینصرنی به امام کبیرمان لبیک بگویم... ولی از امام (ره) می خواهم که مرا دعا کند تا بلکه نزد خداوند مورد قبول واقع شوم و به درجه ای که در نهایت شهادت است برسم.
...خدایا شکر می کنم که مرا آزاد آفریدی تا آزاد فکر کنم تا بتوانم بندگیت را به جای آورم.
خدایا! شکر تو را که مرا پاسدار انقلاب خمینی ات قرار دادی تا اینکه بتوانم خونم را فدای حسینت بکنم.
خدایا! شکر تو را که مرا از این نعمت انقلاب سرخ خمینی برخوردار نمودی و به آن درجه ای رساندی که لیاقتش را نداشتم. ...آگاه باشید که در این برهه از زمان مسئولیت سنگینی بر دوش دارید. شما پاسدار خون های ریخته شده برای اسلام عزیز هستید و باید شما عزیزان پیام خون شهیدان و شعار آنها را با کار و کوشش در راه خدا به جهانیان صادر نمائید، و ثابت کنید که می توانیم در پناه اسلام غیر وابسته به ابرقدرت ها باشیم و به شعار بهشتی مظلوم و دیگر شهدا تحقق بخشیم و ندای مظلومانه امتمان را به گوش تمام مستضعفان جهان برسانیم تا اینکه لرزه بر اندام پوسیده مستکبران داخلی و خارجی بیندازیم...
و مستضعفین خود تصمیم بگیرند و حاکم روی زمین باشند همانطوریکه که خداوند به بندگانش وعده داده است:
"و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین..."
تا اینکه مقدمه ای برای ظهور مهدی (عج) و افراشته شدن پرچم لااله الاالله در جهان باشد.

وصیت نامه شهید مجید پازوکی
"درود بر امام امت، نایب بر حق امام زمان (عج) حضرت امام خمینی که هرچه داریم از وجود با برکت ایشان است که اسلام و امت اسلامی را بعد از هزاروچهارصدسال دوباره زنده نمود. قدر امام را بدانید و خالصانه پیروش باشید، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی امانت الهی هستند وظیفة همه ما پاسداری از انقلاب و دستاوردهای آن است. صلاح دنیا و آخرت ما در پیروی از ولایت فقیه می باشد.فعالانه در مسائل انقلاب و اجتماع شرکت نمایید. حضور گسترده و آگاهانة مردم ضامن انقلاب و اصول آن است. در نماز جمعه شرکت کنید و شعائراسلام را زنده تر کنید".

وصیت نامه شهید مرتضی بهرامیان
از برادران و خواهران می خواهم که این نهضت را حفظ کنید و در راه صدور آن از هیچ کوششی دریغ نکنید و مگذارید بار دیگر دست جنایتکاران شرق و غرب در شما مسلط گردد و خونهای هزاران شهید از دست برود. در نمازهای جماعت و جمعه با جدیت شرکت کنید. با وحدت و اطاعت از مقام رهبری و پیروی از دستورات اسلام و پاسداری جدی از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن توطئه های استکبار را خنثی و نقش بر آب کنید.

وصیت نامه شهید محمود دایه علی
بسم الله الرحمن الرحیم
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیا عند ربهم یرزقون گمان مبرید کسانیکه در راه خدا کشته می شوند، مرده اند بلکه زنده اند و نزد خدا روزی می خورند. من محمود دایه علی وصیت نامه ی خود را به نام خدا و در راه تداوم انقلاب اسلامی به رهبری زعیم عالیقدر امام امت خمینی روح خدا شروع می کنم، ای مردم مسلمان و مستضعف ایران این انقلاب را به رهبری امام امت ادامه دهید ما ملت ایران خیلی خون داده ایم که این انقلاب به پیروزی برسد نکند که از رهنمودهای امام سرپیچی کنید و امام را تنها بگذارید او نایب امام زمان (عج) است. نگذارید خون این شهیدان پایمال شود ما هرچه خون بدهیم انقلابمان پایدارتر می شود، این آمریکائی خائن با کمک منافقین دارند شاخ و برگ این نهال انقلاب را می ریزند ما باید نگذاریم که این ابرقدرتها، واسطه های داخلی آنها به این انقلاب ضرور زیان برسانند. اگرچه همه را بکشند ما باید تا آخرین قطره ی خونمان را به پای این نهال انقلاب بریزیم و آن را آبیاری کرده و رشدش بدهیم. در زمان امام حسین (ع) امام را تنها گذاشتند حالا که امام خمینی راه او را می رود ما نباید اورا تنها بگذاریم. از خانواده ام می خواهم که خط امام را ادامه دهند و از مادرم می خواهم برادرهایم را در بسیج شرکت دهد تا اگر روزی به شهادت رسیدم بتوانند ادامه دهنده ی راه من باشند. از برادرهایم می خواهم که بعد از من اسلحه را به دوش بگیرند و خون خودشان را به پای درخت اسلام بریزند تا درخت اسلام بارورتر گردد. هرکس امام را قبول نداشته باشد و سر قبر من بیاید به خون تمام شهیدان خیانت کرده است. پدر و مادرم! ما امروز در زمان امتحان هستیم چون در جبهه وجود دارد حسینی و یزیدی و من راه حسین را انتخاب کرده ام شما هم از فرصت استفاده کنید و به جبهه حسین بپیوندید. در هر کربلائی امام حسینی وجود دارد و حسین امروز با خمینی است. در وجود امام عزیز دقت کنید و با شناخت کامل راه او را ادامه دهید؛ مادرم می دانم که در انتظار آمدن من هستید و هم اکنون دعا می کنی اما حرف من به برادرانم این است که یکی یکی به جبهه های حق علیه باطل فرستاده شوند؛ من برای آنها طلب پیروزی بعد از شهادت می کنم. دوستانم در پیروزی ما در این جنگ هیچ شکی نداشته باشید این سخنان را به عنوان یک شهید می گویم که اگر وحدت خودمان را از دست بدهیم و امام را تنها بگذاریم به خون تمام شهیدان خیانت کرده ایم و خدا شما را نمی بخشد. فقط در خط امام حرکت کنید و بدانید بهترین تسلیت برای من انتقام گرفتن خون تمام شهیدان است....

وصیت نامه شهید سید جمال دربان فلک
ای امت حزب اللهی! اسلام مکتب انسان سازی است و انقلاب اسلامی با رهنمودها و رهبری صحیح امام امت (خمینی بت شکن) می رود تا جهانی شود و تمامی ابرقدرت ها را نابود کند و انقلاب را به صاحب اصلی اش امام زمان (عج) تحویل دهد پس بر همه شما وظیفه شرعی است که در هرکجا که باشید از اسلام و جمهوری اسلامی دفاع کنید..... از ولایت فقیه و روحانیت مبارز اطاعت و پشتیبانی کنید که هردو ضامن پیروزی و پشتوانه اسلام هستند".

وصیت نامه شهید صفر علی داوودی
"مادرم سلام این فرزندت را از کردستان غریب و مظلوم بپذیر، اینجا کسی را جز خدای بزرگ و ملائک نداریم مادرم برای ما دعا کن".

وصیت نامه شهید ولی الله چراغچی مسجدی
مسلم و تسلیم هستم و شهادت می دهم به خداوند "حی لا یموت واحد، رحمان و رحیم و .... محمد (ص)، بهترین برگزیده از یک صد و بیست و چهار هزار رسولش و علی (ع) وصی بر حقش و یازده فرزند علی (ع) از فاطمه (س) که همگی برحقند و اما تنها حجت خدا مهدی(عج) است که به انتظار فرمان ظهورش (نگران از انسانیت) نشسته است.
قال الحسین (ع) "ان الحیاه عقیده و الجهاد و لیمحص الله الذین آمنوا و یمحق الکافرین"
درود خدا به امام عزیزم که ما را آگاهی بخشید و در هر فرصت برای پاک کردن زنگار نیتها پرداخت تا فقط برای خدا باشیم و رحمت خدا بر شهداء باد که به ما آموختند چگونه بهتر رفتن را .

وصیت نامه شهید سید کریم حسینی
بارالها به جبهه آمدم تا تکلیف خود را ادا کنم و از من راضی باشی، اما افسوس که نتوانستم مأموریت خود را به نحو احسن انجام دهم که به تو نزدیکتر شوم و از من راضی باشی. همسر عزیزم از بچه ها به خوبی نگهداری کن و آنها را در راه فراگیری علم و دانش یاری نما و مرتب آنها را به مساجد ببر تا فرد مفیدی برای جامعه ی ما باشند.

وصیت نامه شهید بهرام حق نجات
خدایا از تو می خواهم که مرا یاری کنی تا در راه تو قدم بردارم همانطور که خداوند می فرماید هرکسی در امور بر خداوند توکل نماید.او برایش کافی است و حال اگر بنده گام در راه جهاد با کفار گذاشت هرگونه سرنوشتی که پروردگارش برای او تعیین نماید تفاوتی ندارد ما می رویم تا وظیفه خود را انجام دهیم و نتیجه آن برای ما مهم نیست که چه بر سر ما خواهد آمد انشاالله که خداوند قبول نماید.

وصیت نامه شهید حسین حدادی
سلام بر مهدی (عج)
سلام بر نایبش امام خمینی ،سلام بر شهیدان و درود بر تمام مسلمین جهان، مادر وپدر عزیزم اگر شهید شدم برایم گریه نکنید چون من خود می خواستم و وظیفه ام بود. خدا من را به شما داد وظیفه شما بود که مرا تربیت کنید و کردید ،پس ناراحت نباشید .پیام من به ملت ایران این است که با گروهک های منافق بجنگید و نابودشان کنند و راه شهیدان را ادامه دهند. پیام من به دولت این است که امام و شخصیت های مملکتی را از هر نقطه حفظ کنند تا ریشه آمریکا کنده شود . تمام ملت باید گوش به فرمان امام باشد زیرا که نائب امام زمان است .امیدوارم که تا به حال گناهی کرده ام خدا مرا ببخشد و مرا جزء یاران امام زمان گرداند....
عاشقم عاشق روی مهدی
شیفته ام شیفته روی مهدی
ای صبا از سر کوی مهدی
برمشامم برسان بوی مهدی

وصیت نامه شهید بهنام خرم بخت
"خدایا! تو را به حسین قسم می دهم که ما را از فیض شهادت محروم نفرما، پدر و مادرم از شما می خواهم که بعد از شهادت من برای من گریه نکنید، بلکه به مظلومیت آقا اباعبدالله الحسین (ع) در روز عاشورا فکر کنید دوستان و آشنایان و دانش آموزان شما را به شهدای کربلا قسم می دهم که یک لحظه از فرهنگ جهاد و شهادت و امر به معروف و نهی از منکر غافل نباشید، که اگر خون شهدای کربلا و پیام زینب (س) نبود، امروز اسلام و قرآن در عالم پیشرفت نمی کرد در پایان از همه شما حلالیت می خواهم و از شما تقاضا دارم که امام عزیز را تنها نگذارید..."

وصیت نامه شهید محمود خادم سیدالشهدا
... باور کنید که شهادت از عسل شیرین تر است اگر در بطن کلمه شهادت بروید متوجه خواهید شد که چقدر کشته شدن در راه خدا شیرین است. برادرم احمد روح من در انتظار فداکاری توست تو مانند یک مسلمان واقعی زندگیت را وقف خدمت به اسلام کن.

وصیت نامه شهید محمود اعتصامی
به دستورات امام خمینی (ره) عمل کنید، به مسایل معنوی و حضور در نماز جمعه اهتمام فراوان داشته باشید و از زنان و مردان جامعه می خواهم به حدود الهی و فرامین اسلام و قرآن عمل نمایند.
پدرجان یک چیز از شما می خواهم شما در حقم دعا کنید که به آرزویم برسم.

وصیت نامه شهید سید حسین روح الامین
ای عزیزان از مال دنیا دست بردارید و به خدا فکر کنید، ما از خاک آمده ایم و به خاک بازمی گردیم، هرچه هست، دست خداست و هرچه صلاح او است همان است، خداوند در این دنیا بسیار آزمایش خواهد کرد. این نعمتها را برای آزمایش ما قرار داده است مواظب باشیم که از این آزمایشات سربلند بیرون بیائیم. ای دوستان به دنبال شناخت اسلام بروید اگر اسلام را شناختید، اگر امام (ره) را شناختید، به آنچه که می خواهید می رسید، به خدا فکر کنید و به فردای قیامت، به آن آتش جهنم و نعمتهای خدا در بهشت، دست از مال دنیا و هواهای نفسانی بردارید...ای مردمی که در صحنه هستید به گلزار شهدا بروید و از این عزیزان درس بیاموزید. و فرزندان خود را چون اینان بزرگ کنید، در نمازجمعه ها مرتب شرکت کنید، نه فقط به عنوان یک نفر حاضر در نماز به خطبه ها گوش کنید راه و روش اسلام را یاد بگیرید و سعی کنید در سیاست دخالت کنید و ببینید در مملکتتان چه می گذرد.
من نمی دانم چه بگویم چون می دانم دنیا هیج ارزشی ندارد و تنها سفارشم این است که دست از یاری امام (ره) برندارید و در جنگ شرکت کنید به مستضعفین کمک کنید و دست نوازش بر سر آنان بکشید....

وصیت نامه شهید حمید رشیدی
...آیا مردم چنین پنداشته اند که به صرف اینکه گفته اند ایمان آورده ایم رهاشان کنند و بر این دعوی امتحانشان نکنند؟
ای کسانیکه ایمان آورده اید جهت چیست که برای جهاد در راه خدا به خاک زمین دل بسته اید؟آیا راضی به زندگی دنیا عوض حیات آخرت شدید به متاع دنیا در پیش عالم آخرت اندک و ناچیز است.پس ار عرض سلام بر حسب وظیفه ای که می باشد چند سطری به عنوان وصیت می نویسد البته وصیت نامه شهید همه مانند بهترین نوشتجات عرف است و چیز تازه ای برای نوشتن ندارم بنده با عقیده کامل بدین راه قدم گذاشته و به کمال آگاهی آن را دنبال کرده ام.از آنجا که دنیا محل امتحان است و در این چند روز زندگی که به لحظه ای می ماند انسان به بوته آزمایش گذاشته می شود.اگر بخواهیم عاقبتمان سعادتمندانه باشد باید از این آزمایش سرافراز بیرون آئیم با هم موجب سرافرازی خود و هم خداوند باشیم که خداوند به بندگان پاکش مباهات می کند و خوشا به حال شهیدان که می فرمایند بالاتر از هر چیزی، چیزی مگر اینکه کسی به مسلخ عشق رفته و شهید شود که بالاتر از آن چیزی نیست.برادران و خواهران خدا را شکر کنید که در این عمری که خدا گرفته اید شاهد چنین تحویل عظیمی بودید. قدر این انقلاب را بدانید و از آن مراقبت کنید و به متاع قلیل دنیا دل نبندید که شما را منحرف و بر زمین می زند .
قانون اساسی و نظام این جمهوری که گفته و خواسته شهیدان، نگهداری و پاسداری از آن بوده را سبک نشماریم و گرامی بدارید واقعاً شرم دارد که این شهدا را ببنیم و ولی مدافع این انقلاب نباشیم .اگر خود را آماده کرده ایم باید بدانیم که آخرت خود را فروخته ایم واگر در این دنیا قدری پایبند به د?ن خود بودیم، بهره را در آخر خواهیم بود و اگر دین نداریم لااقل باید آزادمرد بود ... این بنده در طول عمر خود نتوانستم هیچ خدمتی انجام دهم و در اعمال خودم عمل مثبتی ندیدم و فقط کوله باری از گناه بر دوش دارم که می دانم فقط شهادت در راه او اگر مقبول گردد می تواند این گناهان را بشوید و امید داشتم که در طول این زندگی بتوانم هرچقدر کم و کوچک خدمتی کنیم تا لااقل کمی از وظیفه ای که به دوش داریم و وظیفه هر انسانی اگر بخواهد آزاد باشد و سعادتمند یاری دین است انجام داده باشم اما افسوس که خود را خیلی بدهکار می بینم و واقعاً در جا زده ایم و حال که خود در صف مجاهدین فی سبیل الله جا زده ام می خواهم خداوند به آبروی این سلحشوران نظر خودش را از ما راضی گرداند و از او می خواهم مرگم را شهادت راه خودش قرار دهد ... چند خواسته دارم که می خواهم اگر ممکن بود رعایت شود اگر خداوند ما را قبول کرد و مهر بازگشت نزد هیچ خواسته ای از دولت و مردم نداشته باشند.....دوم صبر پیشه کنند و طریق حضرت زینب (س) را پیشه کنندو سوم اینکه از دوستان به خصوص دوستان نزدیک می خواهم ... از کسانیکه با آنان رابطه داشته ام حلالیت بطلبند...

وصیت نامه شهید جواد جلیلی
بسم الله الرحمن الرحیم
درود خداوند متعال بر تو باد ای رهبر عالی قدر و بزرگوار سلام شهیدان ایران ...حسین جان! جوانان ما در جبهه ها به یاد تو سینه های خود را جلوی گلوله های سبک و سنگین قرارمی دهند و جان خود را می دهند پروردگارا من می دانم تو ما را خلق کردی و تو به ما جان داده ای....خداوندا مرا یاری کن اگر تو یاری نکنی یاوری جز تو ندارم و ای مردم مسلمان این خون پاک شهیدان است که پیچ و خم قلاب را صاف و هموار می کند که شاید با ریخته شدن این خونهای پاک کسانی که در نادانی هستند بهراه الله نماینده شوند و از شما مردم مسلمان و دوستان و آشنایان تقاضا می کنم که با انقلاب به حالت سستی برخورد نکنید انقلاب هدف بزرگی را دنبال کرده است و از شما می خواهم که جلوگیری از فرزندان خود نکرده و بگذارید راهی راه می خواهند بروند و اگر کسی مانع از رفتن فرزندش به جبهه های جنگ شود به خدا قسم مسئول است..... خدایا تو را شکر می کنم که به من قدرت تشخیص حق از باطل را دادی و خدایا تو را شکر می کنم که رهبرم را شناساندی که به من چنین پدر و مادری دادی خدایا تو را شکر می کنم که مرا در نادانی نمیراندی مادر عزیزم می دانم که شما را اذیت کردم و برای شما نتوانستم فرزند خوبی باشم.... بعد از مردن من حجله ای برای من مگذارید چون درنزد خدا هیچ ارزشی ندارد گل بر سر قبرم نیاورید چون این گلها بعد از 2 یا 3 روز پلاسیده می شوند مرا در بهشت زهرا (س) دفن کنید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
58/4/1361 جواد جلیلی

وصیت نامه شهید ناصر جام شهریاری
...و تو ای خدای بزرگ کمکم کن که جزء هدایت یافتگان باشم و نصرتم ده که با دشمنان دین تو ستیز کنم. ...ای مسلمانان از همه قشر بدانید که وظیفه شرعی است که از ولی امر مسلمین اطاعت کنید. ...خدایا یاریمان کن تا از اماممان پیروی کنیم، و در خط امام که همان خط اسلام است، باشید. ...ای ملت بیدار ایران هوشیار باشید و نگذارید تاریخ تکرار شود، حال که جنگ به نفع جمهوری اسلامی ایران پیش می رود، همانهایی که با امام علی (ع) گفتند که مالک را برگردان، ما با قرآن نمی جنگیم، (در اینجا هم این کار را نکنند) متأسفانه همین کار را کردند. ...قرآن و اسلام در ایران پیاده می شود، (اجرا می شود) نه در حزب بعث صدام. ...آری در زمان دودمان ننگین پهلوی سرمان در لاک خودمان بود، و هیچ توجهی نداشتیم، که بر ما و مکتب ما چه می گذرد و باز خداوند بر ما منت نهاد و رهبری از سلاله محمد (ص) خمینی این مرد بزرگ، مرد با تقوا، این اسلام شناس واقعی را ولی امر و رهبر و پیشوای ما کرد. ...ای آمریکای خونخوار که خون همه محرومان در سراسر گیتی به دست تو و یا جیره خوارانت می ریزد، به یاری حق و همت امت اسلامی دیگر عمرت به پایان رسیده است و تو را در جهان که رسوایی رسواتر خواهیم کرد.تو که هر روز در جنوب لبنان و السالوادور خونها می ریزی و سازمان حقوق بشرت در خواب خرگوشی فرو رفته است.

وصیت نامه پرویز خیامیان
درود به رهبر عزیز ،قلب ملت ایران به نام الله در هم کوبنده ظلم و ستم. به نام خدائی که به ما شعور داد تا خوب را از بد و زشت و پلید را از زیبا تمیز داده و یکی را انتخاب کنیم. تقاضا دارم دخترم (صفورا) تا کلاس ششم ابتدایی فقط و فقط درس اسلامی خوانده و بعد قرآن یاد بگیرد و کاملاً اسلامی تربیت شود که این بزرگترین آرزوی من است. از همسرم و خانواده ام تقاضا دارم اگر در راه شهید شدم در مرگ من گریه نکنند بلکه شادی بکنند تا روح من شاد گردد، اگر شهید شدم جنازه مرا در اصفهان دفن کنید. فرزند مرا نزد امام امت رهبر کبیر انقلاب، پدر عزیزم خمینی بت شکن ببرید تا دست برکتش را به صورت او کشیده و برای آنها دعا نمایند، والسلام ،پایدار ارتش جمهوری اسلامی ایران، پاینده ایران، و برقرار باد جمهوری اسلامی ایران.

وصیت نامه شهید اکبر چاجی
برای اسلام و انقلاب تبلیغات زیادی بکنید تا ندای اسلام و اسلام طلبی به اقصی نقاط جهان برسد در اشاعه و گسترش فرهنگ اسلامی تلاش لازم را بنمایید و از هیچ کوششی دریغ نکنید همیشه گوش به فرمان امام امت و مسئولین کشور باشید".

وصیت نامه شهید سید عباس جولایی
....برادرانم! به ریسمان الهی اعتصام کنید و آن را رها نسازید ،هرچه به کلاس بالاتری از ایمان برویم درسهایمان مشکل می شود و درس امتحانات مشکل تر و شیطان هم تلاشش بیشتر می شود. مبادا پس از چند صباحی تحمل درد و رنج و زحمت در راه خدای بزرگ به دره نیستی سقوط کنیم، قرآن زیاد بخوانید و سعی کنید زمانیکه خداوند با شما صحبت می کند ترجمه تحت اللفظی آن را بدانید .تقوا تقوا اساس کار است اگر تقوا نباشد اکثر عبادات به خاطر غیر خدا می شود، نماز را طوری بخوانید که بدانید با خدا چه می گویید مبادا عباداتمان بندی باشد که ما را از راه سعادت بازدار بدین واسطه که فکر کنیم خیلی آدم خوبی هستیم عبادات ما باید پله ای برای صعود ما به درجات و کلاسهای بالاتر باشد.

وصیت نامه شهید هدایت الله ثمرمند
"اینجانب براساس عقیده ای که نسبت به اسلام و مکتب شهادت دارم با عزمی راسخ و اراده ای آهنین عازم جبهه شده ام.تا دین خود را نسبت به اسلام ادا کنم چون موقعی که شهادت باعث سعادت ماست، افتخار شهید شدن در راه اسلام را داریم"

وصیت نامه شهید حسین ثامنی
ای مسئولین توجه داشته باشید امروز مسئولیت حفاظت از خون شهیدان در درجه اول به عهده شماست مبادا بین صحبت و رفتارتان با این ملت شهیدپرور با مقامات بالاتر فرق کند. خود را عاقل و متعهد و حافظ اسلام و دیگران را بدخواه و جاهل ندانید، در خود بیشتر دقت کنید، مبادا جلوی خدمت مخلصان را بگیرید.
دقت کنید با نیروهای مخلص بسیج جزء با منطق و دلیل به هیچ زبان دیگر سخن نگوئید.
شرمنده دوستان شهیدم و درگه حق تعالی.
28/12/63

وصیت نامه حسین ترک
از مردم شهیدپرور می خواهم که همیشه در صحنه باشند ،ابرقدرتها بدانند مردم ایران همیشه در صحنه هستند و نمی گذارند که خللی بر جمهوری اسلامی وارد شود. ابرقدرتها بدانند که ما مردم ایران با جان و دل انقلاب را پذیرفتیم و آن را تا پایان جان حفظ خواهیم کرد. من از مردم می خواهم رهبر و ولی فقیه را تنها نگذارند و به دستورات ایشان عمل کنند.از خواهران خود می خواهم که حجاب اسلامی را رعایت کنند و از برادرانم هم می خواهم که ادامه دهنده راه شهدا باشند و از پدر و مادرم هم می خواهم که اگر می خواهند برای من گریه کنند برای غریبی امام حسین (ع) گریه کنند.

وصیت نامه شهید نادر پوربندری

بر شما جنگ و جهاد واجب شد در حالی که این فرمان بر شما گران و سنگین و مورد کراهت شماست، ولی بدانید که چه بسا چیزی را که ناگوار و مکروه می دانید در حقیقت به نفع شماست.بالعکس شما می پندارید که شهیدان راه خدا مرده اند نه، بلکه زنده به حیات ابدی هستند و در نزد پروردگارشان متنعم خواهند بود.

وصیت نامه شهید رحیم ترکان
مردان و مؤمنان بزرگ خدا کسانی هستند که به عهد و وفا پیمان بستند و حتی به بهترین درجه یعنی شهادت رسیدند و اینجانب سوگند یاد می کنم که سعادت خویش را نمی یابم مگر در پیمودن خط خونین اباعبدالله الحسین (ع) که راه تمامی شهدای انقلاب اسلامی است .
پدر و مادر عزیزم بدانید و مطمئن باشید که امروز در راهی جاودانه گام نهادم که انتهای آن حضرت بقیه الله الاعظم قرار دارند ،انسان باید از دنیا و زندگی پر مشقت آن که موجب می شود انسان غرق در گناه بشود رهایی پیدا کند و راه جهاد در راه خدا را پیش گیرد ولیکن جهاد در راه خدا باید حسین گونه باشد مردم شهیدپرور تقو را فراموش نکنید و تقوا پیشه کنید، پیرو خط ولایت فقیه باشید و هر کاری می کنید فقط برای رضای خدا باشد. اخلاص در عمل پیشه کنید انشاالله خداوند ما را در زمره شهدای صحرای کربلا قرار دهد و ما را با حسین بن علی (ع) محشور گرداند .
در پایان از همه آشنایان و دوستان و همکلاسیها حلالیت می طلبم.

وصیت نامه شهید محسن پورقاسمی
"کسانی که به ولایت امام اعتقاد ندارند بر جنازه من حاضر نشوند، سلام مرا به رهبر عزیزم، پدر یتیمان برسانید و به خانواده شهدا بگویید که تا آخرین قطره خونمان صحنه های نبرد حق علیه باطل را ترک نخواهیم کرد، و با خداوند پیمان می بندیم که در تمام عاشورا و کربلاها، حسین (ع) زمان را تنها نگذاریم، و سنگرها را خالی نخواهیم کرد و تا هنگامی که پرچم لااله الا الله در تمام جهان به اهتزاز درنیاید و احکام اسلام و قرآن در زیر پرچم توحید و اسلام به اجرا درنیاید ساکت نخواهیم نشست.

وصیت نامه شهید حسام اسماعیلی فرد
اگر شهادت نصیبمان شد، آن را دودستی می گیریم و خدا کند زانوهایمان سست نشود. شهادت چیزی نیست که نصیب هرکس بشود هرکس که شهید می شود به کمال رسیده است، شهدای شما نمرده اند بلکه زنده اند و ناظر اعمال شما هستند.

وصیت نامه شهید محمد علی توانگر
"خواهرم! شما با حجاب و برادرم!شما با براداشتن سلاح، از امام و جمهوری اسلامی که حاصل خون بهای شهیدان است دفاع کنید.همچنان که من با خونم نمی گذارم دشمن به همین آسانی به ایران اسلامی تجاوز نماید".

وصیت نامه شهید محمدرضا رودسر ابراهیمی
شهادت، حد نهایی تکامل یک انسان است، شهادت بالاترین آرزوهاست، چه زیباست لحظه ای که تفنگ از زمین کنده می شود و به سوی دشمن نشانه می رود، چه زیباست لحظه ای که دشمن را ذلیل و خوار به اسارت می گیرد و چه شیرین است آن هنگام که در خون خود می غلتیم و با شهد شهادت سیراب می شویم. اگر من کشته شدم راهی بود که با میل خود آمدم.....

وصیت نامه شهید علی زارعی
به نام کسی که هستی را آفرید سخنم را با نام او آغاز می کنم و این آخرین پیام من است به تمامی عزیزانم که مرا می شناسند و به کسانی که مرا دریافتند و مرا به عقل خود دیوانه پنداشتند. پدر و مادر عزیزم! فرزند شما آگاهانه قدم در راه پاسداری از انقلاب اسلامی گذاشت. پدر و مادرم! شهادت ودیعه الهی است که از جانب خداوند تبارک و تعالی برای آن کسانی که لایق هستند می رسد و این شهادت ها است که باعث می شود احکام اسلام و انقلاب پیشرفت بکند. مذهبی که ما مسلمانان داریم مذهب شهادت است و اسلامی که ما در راه آن آمده ایم می خواهد انسانی عادل و کامل به تمام معنی بسازد. همانطوریکه در نهج البلاغه آمده است اکرم الموت قتل فی سبیل الله شرافتمندانه ترین مرگها شهادت در راه خداست. خواهرانم و برادرانم! همچون حضرت زینب (س) و حضرت امام سجاد (ع) پیام خون شهید را به همه برسانید که مذهب ما مذهب شهادت است. ما چون خدا داریم همه چیز داریم. هیچ وقت خدا را فراموش نکنید و در هیچ شرایطی از خط امام فاصله نگیرید گرچه دشمن تشنه به خون گلوی ماست. کشته شدن در راه حق آرزوی ماست. وصیت می کنم شما را ]که[ دنباله رو آیه ی "یا ایها الذین آمنوا اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم " باشید عبادت خداوند را از یاد نبرید؛ عبادتی که همراه با جهاد در راه خدا باشد ارزش نماز را بدانید. نماز جماعت را بخوانید همانطور که حضرت علی (ع) می فرماید:"که ما بین کفر و ایمان هیچ فاصله ای نیست جز نماز."

وصیت نامه شهید رسول زینعلی
خداوندا تو را شکر می کنم که مرا به دین خود هدایت کردی و از نعمت جهاد بهرهمندم ساختی تا بتوانم تو را بهتر بشناسم و از مشکلات و سختی ها راحتم ساختی تا به درگاهت نزدیک تر شوم.
خدایا اگر در این راه تقصیر و کوتاهی شده است که می دانم شده و وظیفه ام را به خوبی انجام نداده ام مرا ببخش و مورد فضل و کرم خود قرار بده. از پدر و مادرم مهربان خودم که زحمات فراوانی را در راه تربیت من کشیده اند نهایت تشکر را می کنم هرچند که اگر به تعداد ریگهای بیابان به آنها نیکی کنم نمی توانم حقشان را ادا کنم .
وصیتم به امت شهیدپرور این است که همان طور که قبلاً در خط امام بودید سعی کنید که همیشه پشت سر او حرکت کنید و اوامر او را به گوش جان بشنوید زیرا اکنون رهبر ما نائب بر حق امام زمان (عج) هستند و لازم است که در این زمان که در غیبت کبری به سر می بریم از ایشان پیروی کنیم چنانکه ولایت او ولایت امام زمان (عج) و امیرالمؤمنین (ع) می باشد از خداوند متعال می خواهم که همیشه ما را از پیروان و شیعیان حضرت علی (ع) قرار بدهد.

وصیت نامه شهید سید محمد سادات
در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برخیزند جهاد کنید ولی ستمکار نباشید که خدا ستمکاران را دوست ندارد. در مراسم نماز جماعت و جمعه شرکت فعال داشته باشید و در نمازهایتان برای رزمندگان اسلام و امام امت و برای ظهور مهدی (عج) دعا کنید و افتخار کنید که در راه خدا و برای اسلام جهاد کردم و کشته شدم مبادا شما با شهادت و یا کشته شدن من ناراحت باشید.

وصیت نامه شهید حمیدرضا زرچینی
حقیر حمیدرضا زرچینی (کربلایی) فرزند محمد، شماره شناسنامه 3467، متولد 1340 تهران ،هم اکنون این وصیت نامه را در کمال عقل و شعور به رشته تحریر درمی آورم و اعتقادات خود را به مبانی قرآن و سنت محمد (ص) و اهل بیتش و نظام جمهوری اسلامی ایران ابراز کرده و به دین اقرار می کنم:"اشهدان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علیا ولی الله" نیز اعتقاد دارم به رجعت ... و هم اکنون در این برهه از زمان ،ندای هل من ناصر ینصرنی از زبان پیر عشق، تقوی مجسم ،ملکه در قالب انسان ،سالک جماران و به قولی که بر حق هم گفته اند، ندای حسین زمان به گوش می رسد و جوانان حزب الله یا جندالله ،به این ندا لبیک می گوید .وصیت به پدر و مادرم و امت شهیدپرور و ایثارگر ایران، پدر و مادر عزیز و مهربانم! همانطور که 20 سال پیش خدا مرا به شما به امانت سپرد و شما مرا بزرگ کردید و الحق که از هیچ کوششی دریغ نکردید و درآن هنگام مرا با قنداق سفید بستید، هم اکنون صاحبش امانتش را می خواهد و شما با همان دستها مرا با پارچه سفید (کفن) به صاحب اصلیش بازگردانید.... اما امام، به والله قسم امام یک نعمت الهی است و ما حزب اللهیان تا آخرین قطره خون خود را ،در راه هدفش که همان مکتب محمد (ص) است ،نثار می کنیم. او از سلاله پاک حسین (ع) و ابراهیم ثانی است، برادران و خواهرانی که عاشق این مکتب هستید ،خود را با کتابهای اسلامی که صدها فقیه و فیلسوف و عالم زحمت کشیده اند ،انس دهید و با آنها دست دوستی دهید. ...اطیعو الله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم،به تبلیغات عوامل خارجی شرقی و غربی گوش فرا ندهید و از سازمانهای بین المللی همچون سازمان ملل متحد صلح نوبل، عفو بین المللی و کلیسای واتیکان خوف به خود راه ندهید، چه پروندهای این سازمان همه تاریک و کثیف است .... وصیت می کنم بر سنگ قبرم نوشته شود:"عشاق اگر لقای تو را آرزو کنند، باید ز خون خویشتن اول وضو کنند"
24/2/1361

وصیت نامه شهید الطفات شرافتی
هر لحظه احساس می کنم دیگر این روزها، آخرین لحظات زندگی من باشد و آنچنان کالبد وجودم لبریز از عشق و محبت او می شود که گمان نمی کنم حتی در میان آتش جهنم هم لحظه ای چشم امیدم را از آن مبدأ فیض و امید، از آن سراسر رحمان و رحمت بربندم.
فکر نمی کنم هیچ وقت عنایت او را نسبت به خودم، چه آن وقت که اراده اش به خلقتم قرار گرفت و چه در لحظه های زندگی خود فراموش کنم. توصیه پیامبر اکرم (ص ) که می فرماید:" در میان شما 2 چیز قرآن و سنت(عترت) به امانت گذاشتم" فراموش نکنید حضرت امیر (ع) فراوان ما را به تقوا و نظم در امور، اغتنام فرصتها سفارش نموده اند، توجه به عمل این سه مطلب به طور حتم در سرنوشت ما موثر است.
تا می توانید معلومات خود را نسبت به قرآن و به طور کلی اسلام بالا برید، از آن مهمتر این که بر دانسته های خود جامه عمل بپوشانید. توکل به خدا نمایید و از دعا، ذکر و زیارت و استعانت جویید. سعی کنید تمام امور زندگی خود را در پوشش نظام ولایت فقیه درآورید و جهت زندگی خود را از او الهام گیرید.

وصیت نامه شهید مهدی سلطانی
دست از ولایت فقیه و روحانیت مبارز برندارید و به سخنان امام گوش دهید که مانند سخنان حضرت مهدی (عج) می باشد. منافقان را به شدت سرکوب کنید. مادرم مگر من از علی اکبر و قاسم و دیگر شهدای کربلا عزیزترم، پس برای آنها گریه کنید و شما برادرانم خواهشمندم که راه مرا دنبال کنید.

وصیت نامه شهید احمد زاج شور
از تمامی برادران و خواهران می خواهم که راه ولایت فقیه که همان راه خداست را ادامه بدهند . برادران در جبهه شرکت کنید و نگذارید بعثیان برادران همخون ما را به شهادت برسانند و در راه اسلام با منافقان کوردل و از خدا بی خبر مبارزه کنید.

وصیت نامه شهید عبدالقادر سلیمانی
ای امت شهیدپرور ایران! از شما تقاضا دارم که اتحاد خود را حفظ نموده و در جلسات مذهبی به ویژه دعاهای کمیل و توسل و نماز جمعه و جماعت شرکت کرده و پشتیبان روحانیون و ارگانهای انقلابی باشید.

وصیت نامه محمد هادی فضلی
...با سلام و درود بیکران بر یگانه منجی عالم بشریت و نائب بر حقش امام خمینی و با سلام و درود بیکران برخانواده های معظم شهدا و مجروحین و معلولین و اسرای جنگ تحمیلی عراق و ایران ، پدر و مادرم از اینکه مرا پرورانده اند و زحمات طاقت فرسایی در طول زندگی من متحمل شده اند، از اینکه نتوانستم برای آنها فرزندی مثمرثمر باشم ،برای آنها از خداوند متعال شفای عاجل وشایانی می طلبم.... چنانچه اگر شهید شدم در مرگم کمتر ناراحت باشید و دوست دارم هر شب جمعه با خواندن یک آیه قرآن تسلی بخش روح من باشید . هرچند نتوانستم خواسته های شما را برآورده سازم و زندگی لذت بخشی را به کشته شدن در راه خدا ترجیح دادم.
شعله ای بی ثمرم بهتر که خاموش کنید
رفتم از شهر شما دیگر فراموش کنید

وصیت نامه شهید بهروز غلامی
بهترین دعا دعای کمیل است این دعا خیلی برایم تحسین انگیز و دل نشین است. سپاه بازوی ولایت فقیه است و تداوم دهنده انقلاب اسلامی در جهان است. با شکست صدام جنگ تمام نمی شود بلکه جنگ تا بعد از شکست عراق ادامه دارد پس ما باید خود را برای نابودی اسرائیل آماده کنیم.

وصیت نامه مهدی عاصی تهرانی
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا تو خود می دانی که دلم می خواست که در راه رضای تو قدم بردارم که در قالب اوقات برنداشتم، به خاطر اینکه نمی دانستم و باز عمل می کردم، به این دلیل بود که تو را نشناختم و نمی دیدم... خدایا هنوز هم نمی دانم این خودم هستم که این جریده را می نویسم یا نفس سرکش و جاه طلب من است.
ای عزیز! ای ستار! ای غفار، با این عقل و چشم ناقصم ذره ای از کرم و لطف و ستاریت تو را حداقل در خودم می بینم که من چه بوده ام و تو مرا چگونه نشان دادی، من چه کردم و تو پنهان کردی، من چه راهی را می رفتم و تو نگذاشتی و بخشیدی و هدایت کردی... پس از شکر خداوند که این سعادت را نصیب من کرد که در این راه که همانا راه انبیا و اولیا خاص خداوند است قدم برداشته و رهبر آنها باشم. و با تشکر از خانواده ام که طوری عمل کردند که من بتوانم در مسیر زندگی چنین راهی را انتخاب کنم.
فرزندانم را خوب تربیت کنید و خود نیز دنباله رو راه شهیدان از صدر اسلام تا انقلاب اسلامی ایران باشید و امام (ره) را فراموش نکنید. به حرف یاوه گویان توجهی نکنید و با توکل به خدا بر دهان یاوه گویان بکوبید به امید زیارت کربلا و قدس عزیز. خداوند انشاء الله مرا در زمره شهدای انقلاب اسلامی قرار دهد.
والسلام علیکم و رحمه الله برکاته

وصیت نامه شهید رمضانعلی عبدی
مردم مسلمان! خط امام را ادامه بدهید که خط اصیل اسلام است. این گروه ها نمی توانند برای شما پابرهنه ها کار کنند و این شعار است که می گویند:"خلق" ...برادران و خواهران مسلمان به سخنان امام امت گوش دهید. چون هر یک کلمه اش درسی است برای من و شما ....

وصیت نامه شهید مهدی شمس
مادرم! خواهرم را خوب تربیت کن زینب گونه او را به اسلام و قرآن آشنا کن تا فرزدان حسین گونه او از دین اسلام دفاع کنند و راه شهیدان را ادامه دهند. مواظب این گروهکها باشید و راه شهیدان رجایی و بهشتی و شهدای محراب را ادامه دهید زیرا که آنها در راه اسلام و قرآن به دست همین بی خبران از خدا به شهادت رسیدند.

وصیت نامه شهید علی سهرابی
....دست از حمایت پیر جماران، خمینی کبیر برندارید و تا آخرین قطره ی خون از این انقلاب و از آرمانهای شهدا دفاع نمایید. برای شهادت من گریه نکنید زیرا شهیدان زنده اند و نیازی به عزاداری و گریه و زاری شما ندارند. آنان مهمان پروردگار خویش اند و نزد پروردگارشان روزی می گیرند.

وصیت نامه شهید حبیب الله شمایلی
چون هدف بزرگ و مسئولیتی که به دوش امت ما افتاده و انتظاری که محرومان دنیا از انقلاب ما دارند، عظیم می باشد سختی، دوری، کمبود، نارسایی، و سایر عوامل طبیعی بود، ما باید صبر و استقامت را از رسول الله (ص) و امامان معصوم (ع) آموخته، زیرا آنان به وعده خداوند ایمان و یقین کامل داشته اند، خداوندا انقلاب ما را تا پیوند آن با انقلاب جهانی حضرت مهدی (عج) مستدام بدار.

وصیت نامه شهید مسعود صباغ
ای کسانیکه ندای ما را می شنوید تا زمانی که دشمن نابود و مستضعفان جهان از زیر سلطه ابرقدرت های جهان خوار بیرون نیامده و کربلا را بعثیان کافر رها نکرده و مکه معظمه آن خانه خدا و جای عبادت و سیاست آزاد نشده، همه ذلیل هستیم، و تنها رمز پیروزی و رسیدن به این هدف پشتیبانی از ولی فقیه است مادر جان هروقت خواستی برای من گریه کنی صدها بلکه هزاران شهید گمنام و بی مزار و بی کفن گریه کنید، که صهیونیست های غاصب خون پاکشان را در بیروت به زمین ریختند ...... ببوسم دستت ای مادر که پروردی مرا آزاد
بیا بابا تماشا کن که فرزندت شده داماد
به حجله می روم شادانه ولی زخمی به تن دارم
به جای رخت دامادی لباس خون به تن دارم

وصیت نامه شهید محمدحسن شصت پاره
...همانطور که می دانیم یکی از وظایف مسلمانان جهاد در راه خداوند است.جهادی که پروردگار عالم در قبال انجام آن وعده بهشت در راه خداوند را داده است.و اکنون در این زمان که دین و میهن مان مورد هجوم کفار قرار گرفته است ما هم وظیفه داریم طبق گفته رهبر بزرگمان امام خمینی که فرمود: از این مملکت دفاع کنید که دفاع شما دفاع از مملکت و جهاد در راه خداست .... خانواده عزیزم.... من هم به عنوان یک سرباز کوچک اسلام، با آگاهی کامل به جبهه آمدم تا بلکه بتوانم وظیفه ای را که خداوند به من محول کرده انحام دهم اگر در این راه کشته شوم و اگر جنازه من تحول شما شد، مرا در کنار سایر شهدا در "شهیدآباد" دفن کنید و اگر جنازه ام به دست شما نرسید بدانید که قبر من قبر تمام شهیدان است آنجا برای من فاتحه بخوانید.....خانواده عزیزم، من مقداری کتاب و پول دارم که کتابهایم را به مسجد و یا به بچه های خودمان بدهید که انشاالله وقتی بزرگ شدند به عنوان یادگاری از آنها استفاده نمایند.... از پروردگار توانا خواستارم که وجود امام خمینی این پیر مجاهد امید مستضعفین را تا ظهور حضرت مهدی (عج) در پناه خود محفوظ بدارد، مسلمین را بر کفار پیروز بگرداند و گناهان مرا ببخشاید. مرگ بر دشمنان اسلام، زنده باد پیروان اسلام، و جاوید باد دین مبین اسلام.
30/10/1360

وصیت نامه شهید غلامحسین طالبی
خدایا تو را شکر که به من منت گذاردی و من را در جوار مجاهدان راهت قرار دادی، خدایا چقدر نعمت ها که به من دادی نتوانستم شکرگذار باشم خدایا اکنون که قلم در دست گرفته و وصیتی می نویسم تو میدانی که در قلبم و قلبها چه می گذرد. خدایا تو می دانی که من باور نمی کنم که شهید شوم. لیکن صفت رحمانیت و رحیمیت تو امیدوارم کرد و همواره با در نظر گرفتن این صفت است که خود را آماده ی رزم و شهادت می کنم. خدایا مرا ببخش و از تقصیرات و گناهانم بگذر. بگذار عاشقانه شهید شوم و عاشقانه پای در وادی عشق بنهم. خدایا اکنون که بار شهیدان زنده تاریخ و بار حماسه آفرینان صحرای غریب کربلا و بار تمامی عزیزانی که پیکرشان در زیر گرمای خوزستان است و مادرانشان چشم به در دوخته و منتظرشان می باشند و به اشک چشم خردسالانشان که همواره سراغ پدر را از مادر گرفته و مانند رقیه حسین (ع) سراغ پدر را از خویشان می گیرند خدایا تاکی به فرزندان شهیدان بگوییم که، پدر در سفر است، خدایا تا کی بگوییم که پدر رفته کربلا، خدایا تا کی بگوییم ما هم می رویم کربلا، خدایا عنایتی و لطفی کن ما را و من را از زمزه ی شهیدان در خون غلطان قرار بده. آری خوشا به حال آن کسانی که رفتند و کلمه ی لا بر لب داشتند. لا به همه ی لذائد زندگانی، لا به هوای نفس، لا به احساسات مادر، لا به عواطف و لبیک به هل من ناصر ینصرنی. حسین زمان خمینی بت شکن گفتند: یا مهدی (عج) ادرکنی
سخن آخر ...
و اما در آخر کمک می گیرم از مهدی سالم که معلم آخر من بود، آری چه به جا می گفت من عزادار نمی خواهم من پیرو می خواهم خداوند همه تان را حفظ کند و توفیق عظمت به اسلام و قرآن را بدهد. اگر جنازه ام بدستتان رسید مانند دیگر شهیدان دفن کنید سعی کنید قوانین دفن رعایت شود. حتماً بعد از دفن پدرم برگردد و سفارش مرا به حسین (ع) بکند و اگر جنازه ام بدستتان نرسید یک قبر در بهشت زهرا(س) اختیار کنید و همان را به اسم من بردارید. سعی کنید قبرم را ساده درست کنید چون در تیپ سیدالشهداء و در گردان علی اصغر (ع) شهید شوم، لذا سعی کنید در مراسم ختم روضه علی اصغر و مصیبتهای وارده بر زینب (س) و حسین (ع) و فاطمه (س) شود. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار خدایا خدایا رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما خدایا خدایا مریضان و جانبازان انقلاب را شفا عنایت فرما خدایا خدایا اسیران اسلام آزادشان بگردان خدایا خدایا به خانواده شهدا اجر و صبر عنایت بفرما.
والسلام.


وصیت نامه شهید سید جمال طباطبایی
از ملت خواستارم که حقشان را بر حقیر ببخشند که نتوانستم خدمتگزار خوبی برای آنها باشم اگر اشتباهی داشته ام خصوصاً افرادی که با آنها سرکار داشته ام عاجزانه می خواهم مرا عفو کنند چون خیلی بر من حق دارند و از خداوند متعال اجر فراوان برای آنها خواستارم.

وصیت نامه شهید مهدی ذوالفقاری
ای ملت به پاخاسته تا آخرین نفس در مقابل کفر و الحاد و نفاق بایستید و آنان را نابود کنید تا مسلمانان دنیا نفس راحت بکشند و بهتر خدا را عبادت کنند از خط ولایت فقیه که ادامه دهنده ی راه پیامبران و امامان است قویاً حمایت کنید.

وصیت نامه شهید غلامرضا صادق زاده
به نام آنکه شکافنده شب می باشد و از میان تاریکی نور را می آفریند، توصیه ام را به تمام شاهدان حال و آینده تاریخ با آیه ای آغاز می کنم که در آن با کسانی که در راه خدا جهاد می کنند و کشته شوند وعده بهشت داده شد و آینده ای روشن برای آنان ترسیم شده است.کاش در خور لیاقت چنین مرکی را می دیدم و می دانستم که در راه خدا شهید خواهم شد..... توصیه اول و بزرگ من این است که امت اسلامی ما به هیچ وجه دست از اسلام و قرآن و امامان و ولایت فقیه برندارند که همانا عذاب عظیم خداوندی بر انان واجب خواهد شد. روحانیت پیرو ولایت فقیه را ارج گذارید که در صورت تضعیف این پیروان و مروجان اسلام ضربه ای به اسلام خواهد خورد که جبران آن بسیار سخت خواهد بود سعی تان این باشد که انقلاب اسلامیمان را یاری کنید و به شعارهای میلیونی خود جامه عمل بپوشانید. پدرو مادر عزیز! امیدوارم در رفتن من نمونه کامل یک مسلمان معتقد به الله باشید که هیچ گاه در اعاده امانت از خود بی تابی نشان نمی دهند. همسرم نیز بداند و می داند که وظیفه سنگین زینب گونه بر دوش اوست که اراه ای چون کوه می خواهد و عزمی پولادین تا ادامه راه ناتمام، ولی روشن مرا با دلیلی امام و همراهی از شهیدان زنده انقلاب خداوندا تمامی گناهان مرا که خوب برآمدن واقفی و واقفم ببخش و از تو طلب مغفرت می کنم امیدوارم تا لحظه آخری که در این دار فانی خواهم بود، دو جبهه حق و باطل را به خوبی تفکیک نمایم و ذره ای در ایمانم خلل وار نیاید، بیش از این در این مقال و این دهن کور نگنجد.
30/8/1360 - 9 صبح

وصیت نامه شهید احمد علی عسکری
پیامی که نسبت به شما مردم عزیز دارم این است که وحدت کلمه را حفظ کنید و دست از ولایت فقیه برندارید. اگر فرمانبرداری نکنید خدا این نعمت بزرگ را از شما خواهد گرفت. خدایا مرا خالص گردان تا بدان فیض الهی که همان شهادت است برسم.

وصیت نامه شهید حسین ضامن
به منظور ادای دین خود به اسلام و مسلمین و لبیک گفتن به ندای امام امت تصمیم گرفتم با توفیقات الهی جهت مبارزه با دشمنان اسلام به جبهه های نبرد عزیمت نمایم.

وصیت نامه شهید حسین صفوی نژاد

نمی بینم اگر یکوقت خدای ناکرده خطائی از طرف من بوده و از روی ناآگاهی و نادانی ام بوده عفو نما??د و دعایم کنید و طلب آمرزش از خدای بزرگ که خدا گناهان و خطاهایم را ببخشد...
به هیچ وجه رضایت ندارم که قطره اشکی بر مزارم ریخته شود، چرا که خدای تبارک و تعالی در قرآن می فرماید:"و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیا عند ربهم یرزقون"
بارپروردگارا! دشمنان اسلام و کسانیکه زیر چهره نقاب مذهب می خواهند اسلام را با مکاتب مادی مخلوط کنند و ملت را دوباره به استعمار و سرسپردگی بکشانند ،رسوا و نابودشان کن.بهوش باشید و نگذارید که این گروهکها و لیبرالها قلب تپنده مستضعفین و محرومین دنیا را به درد آورند......خدایا امام زمان را در پناه خودت حفظ فرما....خدایا نائب بر حقش را تا ظهور مهدی سلامت و مستدام بفرما.... به خواهرانم سفارش می کنم که اگر من به شهادت نائل شدم آنها زینب وار وفاطمه گونه، راهم را دامه بدهند تا قسط و عدل الهی در تمام دنیا پیاده شود.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته

وصیت نامه شهید غلامرضا صالحی
فرزندانم! آخرین بار سه روز پیش شما را دیدم، هجدهم تیرماه، آن موقع که گفتم: آماده حرکت به طرف جنوب باشید، باور کنید که نتوانستم به چشمان مادرتان نگاه کنم، مادر خوبی دارید؛ بزرگ است بزرگ، فرزندانم! مریم، مرضیه، هاجر، علیرضا! در این لحظات آخر، صورتتان را می بوسم، به شما سفارش می کنم که با مادرتان مهربان باشید. ان شا الله که باعث افتخار اسلام و قرآن و آبروی پدر و مادرتان در دنیا و آخرت باشید، برای شما آرزوی سعادت و خوشبختی می کنم و همیشه دوستدار شما عزیزان هستم. همسر عزیزم! برایت از خدا آرزوی توفیق و خوشبختی در دنیا و آخرت دارم. از اینکه برای مدتی کوتاه در کنار هم بودیم و با خوب و بد ساختیم خوشحالم، ولی شادی و خرسندی ابدی وقتی است که در بهشت برین و جهان ابدی در قرب الهی منزل کنیم. در غیاب من به مسئولیت خود، تربیت و هدایت فرزندانمان بکوش و آنان را به نحوی تربیت کن و تحویل جامعه بده که احکام و دستورات اسلام و قرآن بیان می کند.
از تو می خواهم که برای اداره فرزندانمان و گذراندن زندگی حتی المقدور خود را به ارگان های دولتی وابسته نسازی، سعی کن آنان را مستقل از برنامه های عمومی تربیت نمایی، به فرزندانمان بیاموز که اگر روی پای خود بایستند و آزاد زندگی کنند باعث پاکی روح و روان و استقلال در راه و رسم زندگی طبق اصول و احکام اسلام خواهد شد.
8/12/1365

وصیت نامه شهید عبدالله غلامی
شهادت همچون میوه ای است که نمی توان آن را نارس از درخت چید و سعادتی است که خداوند نصیب بندگان خاص و مقربان درگاهش می نماید. نصیب کسانی می کند که توانسته باشند از همه وابستگیها دل کنده و قلبشان فقط و فقط از عشق خدا مالامال گشته باشد. عاشقانی رنج می برند که خداوند آنان را زودتر به لقاء خویش نمی رساند زیرا آنان با تک تک سلولهای بدن خود باور دارند که مهمترین بهره برداری از این دنیا، پرواز به سوی لقاء الله است. کوتاهترین راه جهاد، شهادت است و جبهه میدان مبارزه است. شما ملت، پاسدار این سرزمین سرخ و نگهبان راستین خط شهادت هستید.

وصیت نامه شهید محسن عینعلی
پروردگارا، در این برهه از زمان در زیر آسمان عظمتت همراه با ارواح مقدس شهدا به سرپرستی امام (ره) وصیت نامه ای می نویسم، هرچه فکر می کنم به جز گناه و معصیت باقی نگذاشته ام، و هرچه غیر از این بیان کنم ریا می شود، چرا که ندارم و اظهار می کنم، اما رحمت خدا مرا امیدوار نمود. آنطور که سعادت شرکت در رزم با کفر را پیدا کردم، اصل وصیت من همین شهادتم است که انشا ءالله خدا مرا می آمرزد تا بتوانم با خونم از ارزش های والای اسلام حراست کنم، با خونم از ولایت فقیه حمایت نمایم، با خونم از روحانیت همیشه مبارز و از قرآن و اهل بیت (ع) حمایت کنم، دنیای پست را بفروشم و به ارواح مقدس شهدا بپیوندم. ان شاء الله...

وصیت نامه شهید ابوالفضل طیبی
"این جمهوری اسلامی نعمتی است که خداوند به ما داده است، ابرقدرت ها و عوامل آنها در خارج و داخل کشور هیچگونه آسیبی نمی توانند به انقلاب اسلامی بزنند. این تنها ما هستیم که با اعمال و رفتار خود می توانیم این نعمت را حفظ و یا خدای ناکرده از دست بدهیم. باور داشتم که در جبهه ها پاکی وجود دارد و خصلت آن پاک کنندگی عناصر مخلص است. همیشه دنباله رو امام امت و ولایت فقیه و شهیدان باشید و حرفهای امام را گوش دهید. نمازهای خود را با جماعت بخوانید. هر موقع به شهادت رسیدم مرا در کنار شهیدان بیرجند دفن کنید".

وصیت نامه شهید سیداصغر عالم مرتضوی
بسم رب شهداء و الصدیقین ...آری برادران، مبارزان مسلمان با ساده ترین وسایل می جنگند و حاضر نیستند یک روز ساکت بنشینند. ...ای امت قهرمان، همانطور که امام فرمود شما با حرکت خود جریان تاریخ را عوض کردید و می روید تا اسلام را در جهان گسترش دهید و می روید تا در دنیا افسار بردگی را از گردن مستضعفان پاره کنید. امیدوارم در این راه سستی به خود راه ندهید وای به حال شما اگر از انقلاب اسلامی و از خون هزاران شهید در طول تاریخ حمایت نکنید. نگذارید عده ای مزدور، جوانان عزیز ما و همسنگرانمان را فریب دهند، و با رهبران آنان قاطعانه برخورد نمایند و اگر طرفدارانشان هدایت نشوند. نگذارید هرکاری که خواستند انجام دهند که ناگهان می بینید کار از کار گذشته است بیشتر مخالفان این انقلاب کسانی هستند که اسلام واقعی را با اسلام شاهنشاهی اشتباه گرفته اند.... اگر دقت کنید می بیند که آنها درست راه شاه خائن رامی روند با این تفاوت که اینها وظائف مذهبیشان را از روی صداقت انجام می دهند ولی شاه معدوم برای عوام فریبی چنین روشهایی را به کار می برد من که فرد ناقابلی هستم به شما توصیه می کنم مواظب صحبت کردنتان باشید، اظهار نظر دربارة این حکومت با اظهار نظر درباره حکومت های دیگر فرق دارد.در موقع صحبت کردن نباید وظایف اسلامی خود را فراموش کنید چرا که این انقلاب و این رژیم تداوم بخش راه پیغمبران و امامان است و آنهایی که از روی هوای نفس حرفهایی می زنند خدا آنها را نخواهد بخشید. من شما را به وحدت و یگانگی دعوت و از انفاق و چند دستگی برحذر می دارم و سفارش می کنم هر حرکت کوچک و بزرگی را که انجام می دهید برای رضای خدا باشد و انشا الله خودخواهی و برای نفس حرف زدن را در خود نابود کنید... در آخر از خدا می خواهم کشته شدنم را باعث پاک شدن گناهانم قرار دهد....

وصیت نامه شهید محمد رضا علیجانی
در همه کارها خدا را مد نظر داشته باشید که خداوند بر همه کارها نظاره می کند. برای ساختن جامعه باید اول از خود شروع کرد تا بتوان جامعه را خوب ساخت در کارها و گفتارتان رعایت اخلاق اسلامی را بکنید همیشه باید حالت جذب کننده ای داشته باشید. نه دفع کننده و همیشه باید مواظب حرکات منافقین باشید.

وصیت نامه شهید حمید شهیدی
امشب شب یازدهم عاشورای حسینی است و اگر خدا توفیق بدهد ،من چند روز دیگر عازم جبهه جنگ یعنی آماده جهاد در راه خدا و اسلام هستم. البته اگر لیاقت آن را داشته باشم که در راه اسلام جان بی ارزش خود را فدا کنم. من این راهی را که انتخاب کرده ام با دل و جان بوده به همین خاطر دلم می خواهد که اگر قابلیت آن را داشتم و به درجه رفیع شهادت نایل آمدم نکاتی را ذکر کنم که برای شادی روح من این نکات را انجام بدهید ،توجه کنید که باید مثل پدری که به فرزندان خود وصیت می کند، وظیفه شرعی آن فرزندان است که به آن عمل کنند .اگر نکنند مسئول هستند و باید جوابگوی خداوند باشند…. خواسته هایی که من دارم سه چیز است که از شما یعنی پدر و مادر و مادربزرگم، برادران و خواهران خواهش می کنم و از شما تقاضا می کنم که حتماً به اینها عمل کنید….
اولی اینکه عزاداری نکنید منظورم گریه کردن است یعنی گریه نکنید باید به خودتان تسلط کامل داشته باشید، مخصوصاً پدر و مادرم.
دوم اینکه بعد ازمرگ من یعنی حداکثر تا چهل روز بعد دیگر به هیچ وجه رضایت ندارم که هیچ یک از اعضای خانواده ام لباس مشکی وتیره بپوشند.
سوم اینکه بعد از مرگ من مراسمی که می خواهید بگیرید تشریفاتی نباشد و پولی را که می خواهید صرف تشریفات بیجا کنید آن را صرف جنگ زدگان و بچه های یتیم بکنید.
امیدوارم که بخواهش فرزند خود عمل کنید و موجب رضایت و خشنودی روح فرزند خود شوید. من این نامه را با خط خود و در سلامت کامل نوشتم وامیدوارم که خداوند شما را در راه خدا و دفاع از اسلام پیروز بگرداند و هدف شما چیزی جز خدا نباشد .امیدوارم هرکدام از شما که ناراحتی از من دارید ببخشید و از خدا بخواهید که مرا ببخشد وبیامرزد، در ضمن اگر یک موقع خدای ناکرده از جانب من به پدر و مادرم خطایی سرزده که موجب ناراحتی آنان شده آنها گذشت کنند و مرا ببخشند.

وصیت نامه شهید ناصر ذاکری
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
با سلام و درود خدمت یگانه منجی عالم بشریت و نایب برحقش امام خمینی (ره) و با سلام و درود خدمت تمامی خانواده های شهداء، اسراء، مفقودالاثرها، و معلولین و جانبازان عزیز و درود بی پایان بر رزمندگان سلحشور و جان بر کف و دعای خیر برای ایشان و شفای مجروحین و معلولین و پیروزی هرچه سریعتر رزمندگان و باز شدن راه کربلای حسین وصیت نامه ام را آغاز می کنم.
مردم ایران ملت عزیز انشاالله همواره شاد و خرم باشید و برای ما عاجزین دعای خیر بنمایید سفارشی دارم امام عزیز را تنها نگذارید و به خانواده و رزمندگان و مجروحین و شهداء سرکشی کنید .خدمت دوستان آشنایان و همسایگان دور و نزدیک سلام گرم عرض می کنم و امیدوارم که حال همگی خوب باشد تو را به خدا اگر از من ناراحتی دیده اید یا کدورتی در دل دارید برای رضاء و خشنودی خدا حلالم کنید پدر، مادر، خواهران و برادران عزیزم، از این راه دور دست تک تک شما را می بوسم و حرفی ندارم چون هنوز وقت حرف زدن به من نرسیده است و این خود افتخاری است که خداوند در چنین صورتی ما را پذیرفته است. مادر شیرت را حلالم کرده و در عزای من خود را سنگین و باوقار نشان بده،نگذار شیطان فرصت جلوه گری پیدا کند و از مردم و مهمانان عزیز من به خوبی پذیرایی کنید و از طرف من از آنها حلالیت بطلبید.در ضمن مادر عزیزم درباره وسایل هر طور شما صلاح می دانید عمل نمایید انشا الله فقیران را از یاد نبرده و به فکر آنان باشید به امید دیدار در بهشت.

وصیت نامه شهید اشرفعلی ذوالفقاری
"اگر به فیض شهادت رسیدم و پیکرم را برایمان به زادگاهمان نیاوردند هیچ گونه غصه و کدورتی نخورید، چون عاشقان راه خدا جز این سرنوشتی را ندارند و با
این کار به مراد واقعی می رسند".
دسته ها :
سه شنبه بیست و سوم 6 1389 12:15

* مقاومت رمز پیروزی

در آن روزها سازماندهی نیروی هوایی و سازماندهی بخشهای گوناگون ارتش مسئله‌ مهمی بود. این کار آن چنان با ظرافت، مهارت و پایبندی به مبانی انقلاب در داخل نیروی هوایی انجام گرفت که حتی ناظران نزدیک و آشنا را هم متحیر کرد. بعد جنگ تحمیلی آغاز گشت و نوبت عملیات شد. چشمها متوجه بود که نیروی هوایی چه خواهد کرد؟ نیروی هوایی نقش‌آفرینی کرد و وسط میدان ظاهر شد. با اینکه نیروی هوایی، نیروی پشتیبانی است، اما در برهه مهمی از زمان در آغاز جنگ، محور دفاع مقدس شد. بنده آن وقت نماینده‌ مجلس شورای اسلامی بودم؛ به مجلس رفتم و از تعداد سورتیهای پرواز نیروی هوایی در جنگ گزارش دادم؛ نمایندگان مبهوت ماندند! یک بار دیگر نیروی هوایی دیگران را متعجب کرد؛ آن زمان که دستگاه‌های به گمان بعضیها از کار افتاده و معطل مانده رو به تمام شدن را احیا کرد. شاید روز اول یا دوم جنگ بود که چند نفر از بزرگان نظامی آن روز کاغذی به من دادند که در آن طبق آمار نشان داده شده بود که ما حداکثر تا بیست روز دیگر پرنده‌ای در آسمان کشور نخواهیم داشت نه ترابری و نه جنگنده. من هنوز آن کاغذ را نگه داشته‌ام. به ما می‌گفتند اصلاً امکان ندارد اما جوانان ما از خلبان ما، فنی ما، پدافندی ما، همه و همه دست به هم دادند و هشت سال جنگ را بدون اینکه ما چیز قابل توجهی به موجودی ارتش اضافه کرده باشیم، اداره کردند آن هم در مقابل پشتیبانی‌های جهانی از رژیم صدام به آن رژیم هواپیما و امکانات راداری و پدافندی می‌دادند و مدرنترین وسایل و تجهیزات رادر اختیارش می گذاشتند اما نیروی هوایی ایستادگی کرد:‌«ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا».(بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی
19/11/1382)

 
* امید به جوانان

اکثر جوانی‌هایی که در جنگ نقش‌های مؤثر ایفا کردند از قبیل دانشجوها بودند و خیلی هایشان هم جزو نخبه‌ها بودند. دلیل نخبه‌بودنشان هم این بود که یک جوان بیست و دو سه ساله فرمانده یک لشکر شد؛ آنچنان توانست آن لشگر را هدایت کند و آن چنان توانست طراحی عملیات را که هرگز نکرده بود، بکند که نه فقط دشمنانی را که مقابل ما بودند یعنی سربازان مهاجم بعثی عراق متعجب کرد بلکه ماهواره‌ای دشمنان را هم متعجب کرد. ما والفجر هشت را که حرکت نشدنی و باور نکردنی است داشتیم درحالی که ماهواره‌های آمریکایی برای عراق لابد این موضوع را شنیدید و مطلعید کار می‌کردند؛ اطلاعات به آن کشور می‌دادند؛ یعنی دائماً قرارگاه‌های جنگی رژیم بعثی با دستگاه‌های خبری آمریکایی و با ماهواره‌هایشان مرتبط بودند و آن ماهواره نقل و انتقال و تجمع نیروهای ما را ثبت می‌کردند و بلافاصله به آن اطلاع می‌دادند که ایرانیها کجا تجمع کرده‌اند و کجا ابزار کار گذاشته‌اند. حتما می‌دانید که اطلاعات در جنگ نقش بسیار مهم و فوق العاده‌ای دارد اما زیر دید این ماهواره‌ها، ده‌ها هزار نیرو رفتند تا پای اروند رود و دشمن نفهمید! با شیوه‌های عجیب و غریبی که می‌دانم شماها چیزی از آنها نمی‌دانید البته آن وقت برای ماها روشن بود بعد هم برای مردم آشکار شد منتها متأسفانه معارف جنگ دست به دست نمی‌شود. یکی از مشکلات کار ما این است لذا شماها خبر ندارید اینها با کامیون با وانت، به شکل‌های گوناگون مثل اینکه گویا هندوانه بار کرده‌اند، توانستند ده‌ها هزار نیروی انسانی را با پوشش‌های عجیب و غریب و در شب‌های تاریکی که ماه هم در آن شبها نبود به کناره اروندرود منتقل کنند و از اروندرود که عرض آن در بعضی از قسمتها به دو سه کیلومتر می‌رسد این نیروهای عظیم را عبور بدهند به آن طرف از زیر آب و با آن وضع عجیبی که اروند دارد که شماها شاید آن را هم ندانید. اروند دو جریان دارد: یک جریان از طرف شمال به جنوب است که آن جریان اصلی اروند است و رودخانه دجله و فرات هم در همین جریان به اروند متصل می‌شوند و با هم به طرف خلیج فارس می‌روند. جریان دیگر عکس این جریان است و آن در مواقع مد دریا است. در این مواقع آب دریا به قطر حدود دو سه یا چهار متر از طرف دریا یعنی از طرف جنوب می‌آید به طرف شمال یعنی دریا سرریز می‌شود در رودخانه. با این حساب یعنی اروند دو جریان صدو هشتاد درجه‌ای کاملاً مخالف همدیگر دارد. به هر حال با یک چنین وضع پیچیده‌ای آن زمان ما در جریان جزییات کار قرار می گرفتیم و آن دلهره‌ها و کذا و کذا رزمندگان اسلام توانستند به آنجا بروند و منطقه‌ای را فتح کنند و کار شگفت آوری را انجام دهند این کار کار همین دانشجوها و همین جوانان و همین نخبه‌هایی دارد که در بسیج و در سپاه بودند.(بیانات در دیدار با جوانان نخبه و دانشجویان 5/7/83 )

 
* بابایی آماده پرواز بود

سال 61 شهیدبابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. درجه این جواب حزب‌اللهی سرگردی بود که او را به سرهنگ تمامی ارتقا دادیم. آن وقت آخرین درجه ما، سرهنگ تمامی بود. مرحوم بابایی سرش را می تراشید و ریش می گذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختی بود. دل همه می‌لرزید دل خود من هم که اصرار داشتم، می‌لرزید، که آیا می تواند؟ اما توانست. وقتی بنی‌صدر فرمانده بود، کار مشکل‌تر بود. افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت می کردند حرف می‌زدند، اما کار نمی‌کردند؛ اما او توانست همانها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونه‌ای از این قضایا را نقل کرد. خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شهید شد. او جزو همان خلبان‌هایی بود که از اول با نظام ناسازگاری داشت. شهید عباس بابایی با او گرم گرفت و محبت کرد حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ با این که نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود اما او سرهنگ تمام چند ساله بود؛ سن و سابقه خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامی ها این چیزها مهم است. یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود. شهید بابایی می گفت دیدم در دعای کمیل شانه‌هایش از گریه می‌لرزد و اشک می‌ریزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس دعا کن من شهید بشوم! این را بابایی پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. او الان در اعلی علیین الهی است؛ اما بنده که سی سال قبل از او در میدان مبارزه بودم هنوز در این دنیای خاکی گیر کرده‌ام و مانده‌ام! ما نرفتیم؛ معلوم هم نیست دستمان برسد. تأثیر معنوی اینگونه است خود عباس بابایی هم همین طور بود او هم یک انسان واقعا مؤمن و پرهیزگار و صادق و صالح بود.(بیانات در دیدار مسئولان عقیدتی، سیاسی نیروی انتظامی 23/10/83)

 
*قدرت معنوی ملت ایران

بنده در همان دوران غربت، وقتی خرمشهر در اشغال دشمنان بیگانه بود، نزدیک پل خرمشهر رفتم و به چشم خودم دیدم وضعیت چگونه است. فضا غم آلود و دلها سرشار از غصه بود و دشمن با اتکا به نیروهای بیگانه که به او کمک می‌کردند همین آمریکا و غربیها و همین مدعیان دروغگو و منافق حقوق بشر درخرمشهر مستقر شده بود. تانک‌های او، وسایل پیشرفته او، هواپیماهای مدرن او، نیروهای تا دندان مسلح او؛ بچه های ما آر. پی.جی هم نداشتند؛ با تفنگ می‌جنگیدند؛ اما با ایمان و با صلابت. همین جوانان، با دست خالی، امابادل پر از امید و ایمان به خدا، بدون اینکه ابزار پیشرفته‌ای داشته باشند و بدون اینکه دوره های جنگ را دیده باشند وسط میدان رفتند و بر همه آن عوامل غلبه پیدا کردند.

روز سوم خرداد، همان ساعت اولی که رزمندگان ما خرمشهر را گرفته بودند مرحوم شهید صیاد شیرازی به من تلفن کرد. بنده آن وقت رئیس جمهور بودم و گزارش اوضاع جبهه را می‌داد. می گفت الان هزاران سرباز و افسر عراقی صف بسته‌اند برای اینکه بیایند ما دست‌هایشان را ببندیم و اسیر شوند. قدرت معنوی یک ملت این است. فقط خرمشهر نیست، خرمشهر یک نماد است کربلای 5 ما هم همین طور بود؛ والفجر 8ما هم همین طور بود؛ فتوحات فراوان دیگر ما هم همین طور بود؛ عملیات خیبر و بدر و مجموعه هشت سال دفاع مقدس ما هم همین طور بود. البته ناکامی و شکست هم داشتیم و شهید هم دادیم؛ میدان مبارزه است. به برکت ایمان شهیدان ما و ایمان شما پدران و مادران و همسران که شماها هم پشت سر شهدا قرار دارید چون اگر پدر شهید، مادر شهید و همسر شهید با او همدل و هم ایمان نباشند، او نمی‌تواند برود بجنگد توانستید در این مبارزه پیروز شوید. این همان درسی است که باید همواره جلوی چشم ما باشد و به آن نگاه کنیم.(بیانات در دیدار خانواده های شهدا 3/3/84)

دسته ها :
سه شنبه بیست و سوم 6 1389 12:9

*لحظات سرنوشت ساز در آبادان

محل استقرار ما در این هشت، نه ماهی که در منطقه‌ عملیات بودم، «اهواز» بود،‌نه« آبادان» یعنی اواسط مهر ماه به منطقه رفتم ( مهر ماه 59 تا اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد‌60) یک ماه بعدش حادثه‌ مجروح شدن من پیش آمد که دیگر نتوانستم بروم. یعنی حدود هشت، نه ماه، بودن من در منطقه‌ جنگی، طول کشید. حدود پانزده روز بعد از شروع عملیات بود که ما به منطقه رفتیم. اول می‌خواستم بروم«دزفول» یعنی از این جا نیت داشتم. بعد روشن شد که اهواز، از جهتی، بیشتر احتیاج دارد. لذا رفتم خدمات امام و برای رفتن به اهواز اجازه گرفتم ، که آن هم برای خودش داستانی دارد.

تا آخر آن سال را کلاً در خوزستان بودم و حدود دو ماه بعدش هم تا اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد 60 رفتم منطقه‌‌ غرب و یک بررسی وسیع در کل منطقه کردم، برای اطلاعات و چیزهایی که لازم بود؛ تا بعد بیایم و باز مشغول کارهای خودمان شویم. که حوادث « تهران» پیش آمد و مانع از رفتن من به آن‌جا شد. این مدت، غالباً در اهواز بودم. از روزهای اول قصد داشتم بروم «‌خرمشهر» و آبادان؛ لکن نمی‌شد. علت هم این بود که در اهواز، از بس کار زیاد بود، اصلاً از آن محلی که بودیم، تکان نمی‌توانستم بخورم. زیرا کسانی هم که در خرمشهر می‌جنگیدند، بایستی از اهواز پشتیبانی‌شان می‌کردیم.چون واقعاً از هیچ جا پشتیبانی نمی‌شدند.

در آن‌جا ، به طور کلی، دو نوع کار وجود داشت. در آن ستادی که ما بودیم، مرحوم دکتر«‌چمران» فرمانده‌ آن تشکیلات بود و من نیز همان جا مشغول کارهایی بودم. یک نوع کار، کارهای خود اهواز بود. از جمله عملیات و کارهای چریکی و تنظیم گروه‌های کوچک برای کار در صحنه‌ عملیات. البته در این جاها هم، بنده در همان حد توان، مشغول بوده‌ام ... مرحوم چمران هم با من به اهواز آمد. در یک هواپیما، با هم وارد اهواز شدیم. یک مقدار لباس آورده بودند توی همان پادگان لشکر 92، برای همراهان مرحوم چمران. من همراهی نداشتم. محافظینی را هم که داشتم همه را مرخص کردم. گفتم من دیگر به منطقه‌ خطر می‌روم؛ شما می‌خواهید حفاظت جان مرا بکنید؟! دیگر حفاظت معنی ندارد! البته، چند نفرشان، به اصرار زیاد گفتند:« ما هم می‌خواهیم به عنوان بسیجی در آن جا بجنگیم.»

گفتیم:« عیبی ندارد.» لذا بودند و می‌رفتند کارهای خودشان را می‌کردند و به من کاری نداشتند.

مرحوم چمران، همراهان زیادی با خودش داشت. شاید حدود پنجاه، شصت نفر با ایشان بودند. تعدادی لباس سربازی آوردند که اینها بپوشند تا از همان شب اول شروع کنیم. یعنی دوستانی که آن‌ جا در استانداری و لشکر بودند، گفتند،«الان میدان برای شکار تانک و کارهای چریکی هست.» ایشان گفت:« از همین حالا شروع می‌کنیم.»

خلاصه، برای آنها لباس آوردند. من به مرحوم چمران گفتم:« چطور است من هم لباس بپوشم بیایم؟»گفت:« خوب است. بد نیست» گفتم:« پس یک دست لباس هم به من بدهید.» یکدست لباس سربازی آوردند، پوشیدم که البته لباس خیلی گشادی بود! بنده حالا هم لاغرم؛ اما آن وقت لاغرتر هم بودم. خیلی به تن من نمی‌خورد. چند روزی که گذشت، یکدست لباس درجه‌داری برایم آوردند که اتفاقاً علامت رسته زرهی هم روی آن بود. رسته‌های دیگر، بعد از این که چند ماه آن‌جا ماندم و با من مانوس شده بودند، گله می‌کردند که چرا لباس شما رسته‌ توپخانه نیست؟ چرا رسته پیاده نیست؟ زرهی چه خصوصیتی دارد؟ لذا آن علامت رسته زرهی را کندم که این امتیازی برای آنها نباشد، به هر حال، لباس پوشیدم و تفنگ هم خودم داشتم. البته حالا یادم نیست تفنگ خودم را برده بودم یا نه. همین تفنگی که این جا توی فیلم دیدید روی دوش من است، کلاشینکف خودم است. الان هم آن را دارم. یعنی شخصی است و ارتباطی به دستگاه دولتی ندارد. کسی یک وقت به من هدیه کرده بود. کلاشینکف مخصوصی است که برخلاف کلاشینکفهای دیگر، یک خشاب پنجاه تایی دارد. غرض؛ حالا یادم نیست کلاشینکف خودم همراه بود، یا آن جا، گرفتم . همان شب اول رفتیم به عملیات. شاید دو، سه ساعت طول کشید و این در حالی بود که من جنگیدن بلد نبودم. فقط بلد بودم تیراندازی کنم. عملیات جنگی اصلا بلد نبودم. غرض؛ این، یک کار ما بود که در اهواز بود و عبارت بود از تشکیل گروه‌هایی که به اصطلاح آن روزها، برای شکار تانک می‌رفتند. تانکهای دشمن تا « دوبه‌هردان» آمده بودند و حدوده هفده، هیجده یا پانزده، شانزده کیلومتر تا اهواز فاصله داشتند و خمپاره‌هایشان تا اهواز می‌آمد. خمپاره‌ 120 یا کمتر از 120 هم تا اهواز می‌آمد.

به هر حال، این تربیت و آموزشهای جنگ را مرحوم چمران درست کرد. جاهایی را معین کرد برای تمرین. خود ایشان، انصافاً به کارهای چریکی وارد بود. در قضایای قبل از انقلاب، در فلسطین و مصر تمرین دیده بود. به خلاف ما که هیچ سابقه‌ نداشتیم. ایشان سابقه نظامی حسابی داشت و از لحاظ جسمانی هم، از من قویتر و کار کشته‌تر و زبده‌تر بود. لذا، وقتی صحبت شد که « کی فرمانده این عملیات باشد؟» بی تردید، همه نظر دادیم که مرحوم چمران ، فرمانده این تشکیلات شود. ما هم جزو ابواب جمع‌ آن تشکیلات شدیم.

نوع دوم کار ، کارهای مربوط به بیرون اهواز بود. از جمله، پشتیبانی خرمشهر و آبادان و بعد، عملیات شکستن حصر آبادان بود که از « محمدیه» نزدیک « دارخوین» شروع شد. همین آقای « رحیم صفوی» سردار صفوی امروزمان که ان شاء الله خدا این جوانان را برای این انقلاب حفظ کند، جزو اولین کسانی بود که عملیات شکستن حصر را از چندین ماه قبل شروع کرده بودند که بعد به عملیات « ثامن‌الائمه» منجر شد.

غرض این که، کار دوم، کمک به اینها و رساندن خمپاره بود. بایستی از ارتش، به زور می‌گرفتیم. البته خود ارتشیها ، هیچ حرفی نداشتند و با کمال میل می‌دادند. منتها آن روز بالای سر ارتش ، فرماندهی وجود داشت که به شدت مانع از این بود که چیزی جا به جا شود و ما با مشکلات زیاد، گاهی چیزی برای برادران سپاهی می‌گرفتیم. البته برای ستاد خود ما، جرات نمی کردند ندهند؛ چون من آن جا بودم و آقای چمران هم آن‌جا بود. من نماینده امام بودم.

چند روز بعد از این که رفتیم آن‌جا،( شاید بعد از دو، سه هفته) نامه امام در رادیو خوانده شد که فلانی و آقای چمران، در کل امور جنگ و چه و چه نماینده‌ من هستند. اینها توی همین آثار حضرت امام رضوان‌الله علیه هست. لذا، ما هر چه می‌خواستیم، راحت تهیه می‌کردیم. لکن بچه‌های سپاه؛ بخصوص آنهایی که می‌خواستند به منطقه بروند، در عسرت بودند و یکی از کارهای ما، پشتیبانی اینها بود.

من دلم می‌خواست بروم ابادان؛ اما نمی‌شد. تا این که یک وقت گفتم:« هر طور شده من باید بروم آبادان». و این وقتی بود که حصر آبادان شروع شده بود. یعنی دشمن از رودخانه کارون عبور کرده و رفته بود به سمت غرب و یک پل را در آن‌جا گرفته بود و یواش یواش سر پل را توسعه داده بود. طوری شد که جاده‌ اهواز و آبادان بسته شد. تا وقتی خرمشهر را گرفته بودند، جاده‌ خرمشهر- اهواز بسته بود؛ اما جاده‌ آبادان باز بود و در آن رفت و آمد می‌شد. وقتی آمد این طرف و سرپل را گرفت و کم کم سرپل را توسعه داد، آن جاده هم بسته شد. ماند جاده‌ ماهشهر و آبادان. چون ماهشهر به جزیره آبادان وصل می‌شود، نه به خود آبادان، آن هم زیر آتش قرار گرفت. یعنی سر پل توسط دشمن توسعه پیدا کرد و جاده‌ سوم هم زیر آتش قرار گرفت و در حقیقت دو، سه راه غیر مطمئن باقی ماند. یکی راه آب بود که البته آن هم خطرناک بود. یکی راه هوایی بود و مشکلش این بود که آقابانی که در ماهشهر نشسته بودند، به آسانی هلی‌کوپتر به کسی نمی‌دادند. یک راه خاکی هم در پشت جاده‌ ماهشهر بود که بچه‌ها با هزار زحمت درست کرده بودند و با عسرت از آن جا عبور می‌کردند. البته جاهایی از آن هم زیر تیر مستقیم دشمن بود که تلفات بسیاری در آن جا داشتیم و مقداری از این راه از پشت خاکریزها عبور می‌کرد. این غیر از جاده اصلی ماهشهر بود. البته این راه سوم هم خیلی زود بسته شد و همان دو جاده؛ یعنی راه آب و راه هوا باقی ماند. من از طریق هوا، با هلی‌کوپتر، از ماهشهر به جزیره‌ آبادان رفتم. آن وقت، از سپاه، مرحوم شهید «جهان آرا» که بود، فرمانده همین عملیات بود. از ارتش هم مرحوم شهید «اقارب پرست»، از همین شهدای اصفهان بود. افسر خیلی خوبی بود. از افسران زرهی بود که رفت آن جا ماند. یکی هم سرگرد «هاشمی» بود. من عکسی از همین سفر داشتم که عکس بسیار خوبی بود. نمی‌دانم آن عکس را کی برای من آورده بود؟ حالا اگر این پخش شد، کسی که این عکس را برای من آورد، اگر فیلمش را دارد، مجددا آن عکس را تهیه کند؛ چون عکس یادگاری بسیار خوبی بود.

ماجرایش این بود که در مرکزی که متعلق به بسیج فارس بود، مشغول سخنرانی بودم. شیرازیها بودند و تهرانیها؛ و سخنرانی اول ورودم به آبادان بود. قبلاً هیچ کس نمی‌دانست من به آن جا آمده‌ام. چهار، پنج نفر همراه من بودند و همین طور گفتیم: «برویم تا بچه‌ها را پیدا کنیم.» از طرف جزیره‌ آبادان که وارد شهر آبادان می‌شدیم، رفتیم خرمشهر، آن قسمت اشغال نشده‌ خرمشهر، محلی بود که جوانان آن جا بودند. رفتم برای بسیجیها سخنرانی کردم. در حال آن سخنرانی، عکسی از ماها برداشتند که یادگاری خیلی خوبی بود. یکی از رهبران تاجیک که مدتی پیش آمد این جا، این عکس را دید و خیلی خوشش آمد و برداشت برد. عکس منحصر به فردی بود که آن را دست کسی ندیدم. این عکس را سرگرد هاشمی برای ما هدیه فرستاده بود. نمی‌دانم سرگرد هاشمی شهید شده یا نه؛ علی ای حال، یادم هست چند نفر از بچه‌های سپاه و چند نفر از ارتشیها و بقیه از بسیجیها بودند.

در جزیره آبادان، رفتیم یگان ژاندارمری سابق را سرکشی کردیم. بعد هم رفتیم از محل سپاه که حالا شما می‌گویید هتل بازدیدی کردیم. من نمی‌دانم آن جا هتل بوده یا نه. آن جایی که ما را بردند و ما دیدیم، یک ساختمان بود، که من خیال می کردم مثلاً انبار است.

خلاصه، یکی دو روز بیشتر آبادان نبودم و برگشتم به اهواز. وضع آن جا آبادان را قابل توجه یافتم. یعنی دیدم در عین غربتی که بر همه‌ نیروهای رزمنده‌ ما در آن جا حاکم بود، شرایط رزمندگان از لحاظ امکانات هم شرایط نامساعدی بود. حقیقتاً وضعی بود که انسان غربت جمهوری اسلامی را در آن جا حس می‌کرد؛ چون نیروهای خیلی کمی در آن جا بودند و تهدید و فشار دشمن، بسیار زیاد و خیلی شدید بود. ما فقط شش تانک آن جا داشتیم که همین آقای اقارب پرست رفته بود از این جا و آن جا جمع کرده بود، تعمیر کرده بود و با چه زحمتی یک گروهان تانک در حقیقت یک گروهان ناقص تشکیل داده بود. بچه‌های سپاه، با کلاشینکف و نارنجک و خمپاره و با این چیزها می‌جنگیدند و اصلاً چیزی نداشتند.

این، شرایط واقعی ما بود؛ اما روحیه‌‌ها در حد اعلی. واقعاً چیز شگفت‌آوری بود! دیدن این مناظر، برای من خیلی جالب بود. یکی، دو روز آنجا بودم و بازدیدی کردم و هدفم این بود که هم گزارش دقیقی از آن جا به اصطلاح برای کار خودمان داشته باشم (وضع منطقه را از نزدیک ببینم و بدانم چه کار باید بکنم) و هم این که به رزمندگانی که آنجا بودند، خدا قوتی بگوییم، رفتم به یکایک آنها، خدا قوتی گفتم. همه جا سخنرانی‌هایی کردم و حرفی زدم. با بچه‌هایی که جمع می‌شدند بچه‌های بسیجی عکس‌های یادگاری گرفتم و برگشتم آمدم.

این، خلاصه‌ حضور من در آبادان بود. بنابراین، حضور من در آبادان در تمام دوران جنگ، همین مدت کوتاه دو روز یا سه روز، الان دقیقاً یادم نیست، بیشتر نبود و محل استقرار ما، در اهواز بود. یک جا را شما توی فیلم دیدید که ما ازخانه‌ها عبور می‌کردیم. این، برای خاطر این بود که منطقه تماماً زیر دید مستقیم دشمن بود و بچه‌های سپاه برای این که بتوانند خودشان را به نزدیکترین خطوط به دشمن که شاید حدود صد متر، یا کمتر، یا بیشتر بود برسانند. خانه‌های خالی مردم فرار کرده و هجرت کرده از آبادان و قسمت خالی خرمشهر را به هم وصل کرده بودند. الان یادم نیست که اینها در آبادان بود یا خرمشهر؟ به احتمال قوی، خرمشهر بود ... بله؛ «کوت شیخ» بود. این خانه‌ها را به هم وصل کرده و دیوارها را برداشته بودند.

وقتی انسان وارد این خانه‌ها می‌شد، مناظر رقت‌انگیزی می‌دید. دهها خانه را عبور می‌کردیم تا برسیم به نقطه‌ای که تک تیرانداز ما، با تیر مستقیم، دشمن و گشتیهایش را هدف می‌گرفت. من بچه‌های خودمان را می‌دیدم که تک تیرانداز بودند و خودشان را رسانده بودند به پشت سنگرهایی که درست مشرف به محل عبور و مرور دشمن بود. البته دشمن هم، به مجرد این که اینها یکی را می‌انداختند، آن جا را با آتش شدید می‌کوبید. این طور بود. اما اینها کار خودشان را می‌کردند.

این یک قسمت از خانه‌ها بود که ما رفتیم دیدیم. خانه‌های خالی و اثاثیه‌های درست جمع نشده که نشانه‌ نهایت آوارگی و بیچارگی مردمی بود که اسبابهایشان را همین طور ریخته بودند و رفته بودند. خیلی تاثر‌انگیز بود! جوانانی که با قدرت تمام جلو می‌رفتند، مدام به من می‌گفتند: «این جا خطرناک است.» می‌گفتم: «نه. تا هر جا که کسی هست، باید برویم ببینیم!»
آخرین جایی که رفتیم، زیر پل بود. پل شکسته شده بود. پل آبادان خرمشهر، یک جا قطع شده بود و قابل عبور و مرور نبود. زیر پول، تا محل آن شکستگی، بچه‌های ما راه باز کرده بودند و می‌رفتند و من هم تا انتها رفتم. گمان می‌کنم و چنین به ذهنم هست که در آن نقطه‌ آخری که رفتیم، یک نماز جماعت هم خواندیم. من همه جا حماسه و مقاومت دیدم. این، خلاصه‌ حضور چندین ساعته‌ ما در آبادان و آن منطقه‌ اشغال نشده‌ خرمشهر به اصطلاح کوت شیخ بود.(مصاحبه توسط تهیه کنندگان مجموعه‌ی
« روایت فتح» 11/06/1372)

دسته ها :
سه شنبه بیست و سوم 6 1389 12:6

جنگ را فراموش نکنی

حسین خرازی تصمیم به ازدواج گرفته بود و برای عمل به این سنت نبوی از مادر من مدد جست، او با مزاح به مادرم گفته بود که: «من فقط 50 هزار تومان پول دارم و می‌خواهم با همین پول خانه و ماشین بخرم و زن هم بگیرم!» بالاخره مادرم پس از جستجوی بسیار، دختری مؤمنه را برایش در نظر گرفت و جلسه خواستگاری وی برقرار شد و آن دو به توافق رسیدند. او که ایام زندگی‌اش را دائماً در جبهه سپری کرده بود اینک بانویی پارسا را به همسری برمی‌گزید. مراسم عقد آنها در حضور رهبر کبیر انقلاب امام خمینی (ره) برگزار شد. لباس دامادی او پیراهن سبز سپاه بود. دوستانش به میمنت آن شب فرخنده یک قبضه تیربار گرنیوف را به همراه 30 فشنگ، کادو کرده و به وی هدیه دادند و بر روی آن چنین نوشتند: «جنگ را فراموش نکنی!» فردا صبح حسین تیربار را به پادگان بازگرداند و به اسلحه‌خانه تحویل داد و با تکیه بر وجود شیرزنی که شریک زندگی او شده بود به جبهه بازگشت.

 

عشق عاقل
در عملیات خیبر، دشمن منطقه را با انواع و اقسام جنگ افزارها و بمبهای شیمیایی مورد حمله قرار داده بود. حسین در اوج درگیری به محلی رسید که دشمن آتش بسیار زیادی روی آن نقطه می‌ریخت. او به یاری رزمندگان شتافت که ناگهان خمپاره‌ای در کنارش به فریاد نشست و او را از جا کند و با ورود جراحتی عمیق بر پیکر خسته‌اش، دست راست او قطع گردید. در آن غوغای وانفسا، همهمه‌ای بر پا شد. «خرازی مجروح شده! امیدی بر زنده ماندنش نیست.» همه چیز مهیا گردید و پیکر زخم خورده او به بیمارستان یزد انتقال یافت. پس از بهبودی، رازی را برای مادرش بازگو کرد که هرگز به کس دیگری نگفت: «حالم هر لحظه وخیمتر می‌شد تا اینکه یک شب، بین خواب و بیداری، یکی از ملائک مقرب درگاه الهی به سراغم آمد و پرسید: «حسین! آیا آماده رفتن هستی، یا قصد زنده ماندن داری؟» من گفتم: «فعلاً میل ماندن دارم تا با آخرین توان، به مبارزه در راه دین خدا ادامه دهم.» به همین جهت او تا لحظه آخر، عنان اختیار بر گرفت و هرگز از وظیفه‌اش غافل نماند.

دعوت پرفیض
حسین دو روز قبل از شهادتش گفت: «خودم را برای شهید شدن کاملاً آماده کرده‌ام.» او که روحی متلاطم از عشق خدمت به سربازان اسلام داشت وقتی متوجه شد ماشین غذای رزمندگان خط مقدم در بین راه مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفته است به شدت ناراحت شد و با بیسیم از مسئولین تدارکات خواست تا هر چه زودتر، ماشین دیگری بفرستند و نتیجه را به او اطلاع دهند. پس از گذشت چند ساعتی ماشین جلوی سنگر ایستاد و حاج حسین در حالی که دشمن منطقه را گلوله باران می‌کرد برای بررسی وضعیت ماشین از سنگر خارج شد. یکی از تخریب‌چی‌ها در حال مصاحفه با او می‌خواست پیشانی‌اش را ببوسد که ناگهان قامت چون سرو حسین بر زمین افتاد. اصلاً باورم نمی‌شد حتی متوجه خمپاره‌ای که آنجا در کنارمان به زمین خورد، نشدم. بلافاصله سر را بلند کردم. ترکشهای موثر و درشتی به سر و گردن او اصابت کرده بود. هشتم اسفند سال 1365 بود و حاج حسین از زمین به سوی آسمان پرکشید و پیشانی او جایگاه بوسه عرشیان گشت

آخرین دیدار
در مدت جنگ من و پسرم 2 همرزم بودیم. حسین فرمانده لشگر بود و من اغلب به امور تدارکاتی و امدادگری می‌پرداختم. اول اسفند سال 1365 به بیمارستان شهید بقایی اهواز آمد و در حالی که با همان یک دست رانندگی می‌کرد در حین گشت داخل شهر، شروع به صحبت کرد: «بابا من از شما خیلی ممنونم چون همه از شما راضی هستند به خصوص رییس بیمارستان، مرحبا بابا، سرافرازم کردی.» من که سربازی در خدمت اسلام بودم گفتم: «هر چه انجام داده‌ام وظیفه‌ای در راه نظام مقدس جمهوری اسلامی بوده، کار من در مقابل این خدمت و فداکاری که تو انجام می‌دهی، هیچ است و اصلاً قابل مقایسه نیست.» این آخرین دیدار ما بود و سالهاست که مشام جان من از عطر خوش صحبتهای حسین در آن روز معطر است

راننده قایق
یک روز قرار بود تعدادی از نیروهای لشگر امام حسین (ع) با قایق به آن سوی اروند بروند. حاج حسین به قصد بازدید از وضع نیروهای آن سوی آب، تنهایی و به طور ناشناس در میان یکی از قایقها نشست و منتظر دیگران بود. چند نفر بسیجی جوان که او را نمی‌شناختند سوار شده، به او گفتند: «برادر خدا خیرت بدهد ممکن است خواهش کنیم ما را زودتر به آن طرف آب برسانی که خیلی کار داریم.» حاج حسین بدون اینکه چیزی بگوید پشت سکان نشست، موتور را حرکت داد. کمی‌ جلوتر بدون اینکه صورتش را برگرداند سر صحبت را باز کرد و گفت: «الان که من و شما توی این قایق نشسته‌ایم و عرق می‌ریزیم، فکر نمی‌کنید فرمانده لشگر کجاست و چه کار می‌کند؟» با آنکه جوابی نشنید، ادامه داد: «من مطمئنم او با یک زیرپوش، راحت داخل دفترش جلوی کولر نشسته و مشغول نوشیدن یک نوشابه تگری است! فکر می‌کنید غیر از این است؟» قیافه بسیجی بغل دستی او تغییر کرد و با نگاه اعتراض‌آمیزی گفت: «اخوی حرف خودت را بزن». حاج حسین به این زودی‌ها حاضر به عقب‌نشینی نبود و ادامه داد. بسیجی هم حرفش را تکرار کرد تا اینکه عصبانی شد و گفت: «اخوی به تو گفتم که حرف خودت را بزن، حواست جمع باشه که بیش از این پشت سر فرمانده لشگر ما صحبت نکنی اگر یک کلمه دیگر غیبت کنی، دست و پایت را می‌گیرم و از همین جا وسط آب پرتت می‌کنم.» و حاج حسین چیزی نگفت. او می‌خواست در میان بسیجی باشد و از درد دلشان با خبر شود و این چنین خود را به دست قضاوت سپرد.

دسته ها :
سه شنبه بیست و سوم 6 1389 11:58
X